زائر اولی کربلا: «سیدالشهدا(ع)» برایم دعوتنامه فرستاد
محمدصادق عباسی زائر اولی کربلا میگوید: این سفر را تا کنون نیامدم چون درگیر کارها و مشغلههایی بودم و هیچ وقت، وقت نشده بتوانم برای آن برنامهریزی کنم تا اینکه خدا خواست و دعوتنامه برایم فرستادند بتوانم بیایم.
زائر اولی کربلا: «سیدالشهدا(ع)» برایم دعوتنامه فرستاد
غروب یکی از روزهای ماه عزای سرور و سالار شهیدان بود که موکب خاتمالانبیاء(ص) خبرنگاران را دور هم جمع کرد تا به رسم هرسال ضمن بزرگداشت روز خبرنگار، بانی خیر شده و با قرعهکشی، خبرنگارانی را همراه خود به کربلا ببرد.
این رسم هرساله موکب است که در پایان مراسم اسامی را مینویسند و افراد حاضر در جمع شمارهها را اعلام میکنند تا کسی که امام حسین(ع) برایش دعوتنامه فرستاده معرفی شود.
قرعهکشی موکب خاتمالانبیاء(ص) برای خبرنگاران
امسال مراسم قرعهکشی جذابیت و حس و حال قریبی داشت. قرار بود کربلااولیها هم در بین مسافران اربعین باشند. نام دو نفر از همکارانی که از روزهای قبل آروزی قلبیشان را بر زبان جاری کرده بودند، گفته شد.اشکهایشان بر گونهها جاری شد و همکاران برایشان صلوات فرستادند و التماس دعا گفتند.
اما یکی از کربلا اولیها محمدصادق عباسی سرداری بود.وقتی اسم کربلا اولیها برده شد، میشد از چهرهاش خواند که در دلش چه میگذرد.نامش را که خواندند، چهرهاش رنگ عوض کرد و اشکی در چشمانش حلقه زد. روبهروی او نشسته بودم و با تمام حواسم میخواستم عکسالعملش را ببینم، بهگونهای از خود بیخود شده بود که از جای خودش بلند شد.گویا میخواست گوشیاش را بردارد و به مادرش بهعنوان اولین نفر خبر بدهد.
همه برایش صلوات فرستادند و به او التماس دعا گفتند.
چند روزی میگذرد که جویای احوالش شدم تا بازهم یادآوریاش کنم که در بینالحرمین به یادما هم باشد و این احوالپرسی به گفتگویی انجامید که خواندن آن خالی از لطف نیست؛
«حس و حال وصف نشدنی دارم. جایی آمدیم که دعوت کردن آن لیاقت میخواهد. شما هرکسی را داخل خانه راه نمیدهید و حتما سیدالشهدا(ع) و امام علی(ع) مرا دعوت کردند که به اینجا رسیدم و حس و حال خیلی خوبی دارم.
دعوتنامه برایم فرستادند
این سفر را تا کنون نیامدم چون درگیر کارها و مشغلههایی بودم و هیچ وقت، وقت نشده بتوانم برای آن برنامهریزی کنم تا اینکه خدا خواست و دعوتنامه برایم فرستادند بتوانم بیایم.
برای آمدن به کربلا حس دلتنگی داشتم. ندیده بودم. نمیدانستم. چگونه است. حس خیلی غریبی داشت. اما قطعا دلم میخواست ای کاش من هم شرایطش را داشتم میآمدم.
از خودگذشتگی همکاران برای کربلا نرفتهها جذابیت داشت
وقتی توی جمع خبرنگاران قرعه کشی شد، من شماره ۴ بودم. شماره ۵ و ۳ درآمد و تا اینکه گفتند کربلا اولیها دستشان بالا و وقتی اسمم درآمد و همه صلوات فرستادند حس درونی خیلی خوبی داشتم و مخصوصا خانمها و آقایانی که از خودگذشتگی داشتند دلشان میخواست کسی که تا حالا نرفته برود، جذابیت داشت و با یک صلوات انگار مرا همراهی کردند.
محمدصادق دلش میخواهد وقتی برای اولینبار گنبد سیدالشهدا(ع) را دید از او چه چیزهای بخواهد؟ او میگوید« دوست دارم برای اولینبار که کربلا رسیدم و چشمم به گنبد سیدالشهدا(ع) افتاد، یک سری آدمها که در این مسیر التماس دعا داشتند را دعا کنم. سلامتی پدر و مادرم را از امام حسین(ع) میخواهم. به نیابت از کسانی که التماس دعا گفتند زیارت میکنم و نماز میخوانم. دوست دارم مردم شهرم همیشه در خوشی و خرمی زندگی کنند».
اما این مسیر خستگیهای خودش را دارد، او میگوید« خستگی راه هست و چون جمعیت زیاد است مشکلات فراوان است. اما سختی راه شیرین است. قطعا هیچ سفری را حاضر نیستی با این شریط بروی، گرما را تحمل کنی جای خواب نداشته باشی، پیادهروی زیاد داشته باشی، اما این سفر خاصی است با اینکه میدانی این سختیها را داری با دل و جان میروی».
آروزی عاقبتبخیری…
زائر اولی اربعین میگوید« آرزو دارم تمام آدمهایی که میشناسم، مردم شهرم و کشورم در صحت و سلامتی باشند و مشکلات جامعهمان کم شود و تا خدا مرا نیامرزیده از دنیا نبرد و عاقبتبخیر شوم».
«اربعین» نزدیک است و فوجفوج عاشقانی که نامه دعوتشان را از مدتها مولایمان امضا کرده مسیر عشق را میپیماند و در این همایش عظیم شرکت میکنند و ما جاماندگان نیز از مولایمان التماس دعا داریم که برات کربلا را نصیبمان کند.
به نقل ازخبرگزاری فارس_ کرمان؛ زهرا بمی
ثبت دیدگاه