حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳ Saturday, 23 November , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 2981×
قول و قرار خانم کم حجاب با امام حسین/از امام حسین«ع» خجالت می‌کشم!
۰۴ شهریور ۱۴۰۲ - ۷:۲۴
شناسه : 18753
بازدید 602
پ
پ

آیدا یکی از خادمان موکب دختران انقلاب است. خادمی که یک سال است با چادرش و حجابش چراغ راه آنهایی است که مسیر گم کرده‌اند. البته آیدا خودش یک سالی است که پای همین مراسم دختران انقلاب گره خورده به حجاب، آن هم میان هیاهوی اغتشاشات!

دختر کم‌حجابی که در هیاهوی اغتشاشات محجبه شد
گروه زندگی: اینجا طبل رسوایی ضدانقلاب و مخالفان حجاب به صدا در می‌آید. همان‌هایی که از هر تصویر و فرصتی استفاده می‌کنند تا محجبه و غیرمحجبه را مقابل هم قرار دهند و چه فرصتی بهتر از محرم. امسال از روزها قبل به پیشواز محرم رفتند و کمپین راه انداختند که محرم مشکی نپوشید. هیات نروید، غذای نذری نگیرید و فضای مجازی هم باز جولانگاه همیشگی‌شان بود که ذهن‌ها را با خود همراه کنند. حرف‌ها بوی کهنگی داشت دوباره همان استدلال‌های پوچ و آبکی‌شان را آورده بودند و معرکه گرفته بودند که شکاف جدیدی در ایران‌مان ایجاد کنند. از عزاداری‌های پر شور امسال و روسیاهی‌ای که با لباس سیاه یک دست مردم‌مان به صورت‌شان نشست که بگذریم. حالا این روزها موکب دختران انقلاب طبل رسوایی‌شان را بیش از پیش به صدا درآورده تا یک بار دیگر نشان‌شان دهد امام حسین«ع» انحصاری نیست اینجا محجبه و غیرمحجبه همه عاشقانه حسینی‌اند.

این‌بار وعده‌گاه دختران انقلاب پارک دانشجوست و قرار است یک ساعتی رهگذران را مهمان تعزیه کنند. تعزیه‌ای از اسرای شام. برنامه با سرودخوانی دخترانی شروع می‌شود که سن و سال‌شان به رقیه امام حسین علیه السلام می‌ماند. از همان ابتدا حلقه مردم دور موکب دختران انقلاب تنگ و تنگ‌تر می‌شود و در این بین من بیشتر از همه حواسم به رهگذرانی است که آقا نام‌شان را گذاشته‌اند «ضعیف‌­الحجاب». دخترانی که گاهی از ادامه مسیر دست می‌کشند، می‌ایستند و چنددقیقه‌‍‌ای چشم می‌دوزند به تعزیه و بعد می‌روند. بعضی‌ها هم از دور نظاره‌گرند و مهمان دورادور موکب دختران انقلاب هستند . اما بعضی‌هایشان را رشته محبت اباعبدالله«ع» تا پای تعزیه می‌کشد و به قول خودشان می‌شوند مهمان ناخوانده عزاداری امام حسین علیه‌السلام. اما تمام برنامه شگفتانه‌ای است برای این مهمان‌های خاص!

از امام حسین«ع» خجالت می‌کشم!

تا شروع تعزیه چند کلامی را هم‌صحبت «بهاره جنگ‌روی» مدیرمسؤول دختران انقلاب می‌شویم. از تجربه موکب این روزهای دختران انقلاب می‌گوید و از جاذبه‌ای به اسم حسین علیه‌السلام:«چند روزی است که به کمک یکی از گروه های تعزیه‌خوانی در گروه و موکب دختران انقلاب، اتفاقاتی که بعد از واقعه عاشورا افتاد را به نمایش درآوردیم. محوریت این تعزیه حضرت رقیه«س» است و در این چند روز دیدیم که دختر امام حسین علیه‌السلام چطور دست دلدادگان پدرش را گرفت. برگزاری تعزیه در مکان عمومی بازخوردهای مثبتی داشت. از نسل جوان زیاد شنیدیم که می‌گفتند ما فقط این روضه‌ها را شنیدیم و دیدنش برایمان جالب بود. دختر خانمی دیروز مهمان موکب ما شد که حجاب درستی نداشت. وقتی دعوتش کردیم اول گارد گرفت اما چند دقیقه آمد و نشست پای تعزیه. تعزیه که کشید به درد و دل حضرت رقیه«س» با پدرش، حالش عجیب دگرگون شد. وقتی با او حرف زدیم می‌گفت:من پدر ندارم و خوب حال رقیه را می‌فهمم. به رسم همیشه آخر تعزیه روسری متبرک به حرم امام حسین«س» را به او هدیه دادیم تا حجابش را کامل‌تر کند. انتظار نداشتیم اما با جان و دل قبول کرد و گفت:من از امام حسین«ع» خجالت می‌کشم با این حجاب! به قول حاج قاسم سلیمانی ما ملت امام حسینیم. فکر می‌کنم سال پیش بود که یکی از اسقف‌های مسیحیان گفته بود: خوش به حال شیعیان که جاذبه‌ای به اسم حسین بن علی را دارند اگر ما امام حسین«ع» را داشتیم کل دنیا را مسیحی می‌کردیم.»

«بهاره جنگ‌روی» مدیرمسؤول گروه دختران انقلاب

قول و قرار خانم کم حجاب با امام حسین!

این چند روز که دختران انقلاب پای تعزیه را به خیابان‌های شهر باز کردند و اسارت دختران و زنان خاندان پیامبر«ص» را به نمایش کشیدند دل‌های زیادی زیر و رو شد و دلباخته‌تر امام حسین«ع». بهاره جنگ‌روی به شرح یکی دیگر از اتفاقات می‌پردازد و می‌گوید:« خانم و آقایی مسیرشان به موکب و تعزیه ما خورد. خانم می‌گفت من و همسرم برای انجام کارهای گذرنامه‌مان رفته بودیم اما امروز انجام نشد. دلم شکسته بود و فقط دنبال روضه بودم که یک دل سیر گریه کنم. وقتی تعزیه شما را دیدیم، اولش تردید داشتم که بیایم جلو یا نه. چون بیشتر خانم‌ها محجبه بودند و ظاهر من فرق داشت. اما با همسرم گفتیم چند دقیقه‌ای بایستیم و کربلایمان را از همین‌جا بگیریم. وقتی به او هم روسری متبرک حرم هدیه دادیم، می‌گفت که من می‌دانم انتخاب شدم. بی‌دلیل نیست که پای من را به اینجا باز کردند. قول می‌دهم به امام حسین«ع» اگر من هم زائر اربعین بشوم. دیگر این روسری و حجاب را از خودم جدا نخواهم کرد.»

حوصله‌اش نمی‌کشید کسی برایش از حجاب بگوید همین مخالفت‌هایش هم مسیرش را تغییر داد. حالا خودش این حجاب را هیچ‌جوره زمین نمی‌گذارد.

اغتشاشات این دختر را محجبه کرد!

موکب دختران انقلاب به همین دو روایت گره نمی‌خورد. اینجا هربار سر می‌چرخانی، کسی دلش گره خورده به تعزیه و امام حسین«ع»او را هم بی‌چون و چرا سوار برکشتی نجاتش کرده و دستش را گرفته. اما همان‌ها که به هر دری می‌زنند تا محبت اباعبدالله «ع» را انکار کنند. دوباره بهانه می‌آورند که این تغییرها آنی است. تحت تاثیر فضا است و چندساعت بعد یادشان می‌رود که چه گفتند و چه شد! اما این بار برای ادامه روایتگری از موکب دختران انقلاب سراغ یکی از خادم‌ها می‌رویم. دختر 18 ساله‌ای که می‌گوید. یک سال پیش حجابش را با دختران انقلاب و موکب‌هایشان کامل کرده و حالا یک سالی است که اینجا خادمی می‌کند و چراغ راهی می‌شود برای آنها که مسیرشان را گم کرده‌اند.
«آیدا نصیری» می‌گوید:«جریان زن، زندگی، آزادی و اغتشاشات من را مثل بعضی از بچه‌های مدرسه با جو بی‌حجابی همراه کرد. البته من از قبل بدحجاب بودم و آن زمان یکی از دبیرهای مدرسه به خاطر اتفاقاتی که پیش آمده بود و چند دقیقه‌ای را درباره حجاب با بچه‌ها صحبت می‌کرد. من یک روز خسته شدم و چون دیدگاه خوبی نداشتم به دبیرمان اعتراض کردم که چرا آنقدر درباره حجاب صحبت می‌کنی! اینجا کلاس درسه. دبیرمان با من رابطه دوستانه‌ای داشت و پای من را به این موکب دختران انقلاب باز کرد. موکبی که با مکشفه‌ها صحبت می‌کردند و حرف‌های آن ها را می‌شنیدند. خیلی از سوال و بهانه‌های دختران بی‌حجاب حرف‌ها و سوال‌هایی بود که من داشتم. آنجا به من ثابت شد که حجاب را نمی‌شود با این بهانه‌ها کنار گذاشت و مثل بعضی از دخترانی که مسیرشان به آن موکب می‌خورد حجاب را انتخاب کردم و حالا یک سال است که چادر به سر دارم!»

اشک‌هایش از فراق کربلا یک بار دیگر به خودش ثابت می‌کند چقدر شیفته دلدار است. حالا تمام حرفش این است میان جنجال با حجابی و بی حجابی من آن گونه‌ام که یار بخواهد!

بعضی‌ها به هر دری می‌زنند که امام حسین را انکار کنند!

تعزیه که شروع می‌شود حال مهمان‌های خاص اباعبدالله«ع» مثل دیگر عزداران دگرگون است. سیل اشک چشم‌ها را می‌شوید و زلال می‌کند انگار این اشک‌های عزا پرده از چشم‌ها برمی‌دارد برای دیدن حقیقت! هم‌کلام یکی از همین دختران کم‌حجاب می‌شوم، از عشق و علاقه‌اش به ارباب می‌پرسم واز آنهایی که این ارادت را مسخر می‌کنند.
می‌گوید:« من امام حسین برایم واقعیت دارد. جایگاه امام حسین علیه السلام در زندگی من خیلی ویژه است. هربار کمکی خواستم و چیزی طلب کردم دست رد به سینه‌ام نزده. بعضی‌ها می‌گویند این چیزی که شما خواستید انرژی است. انرژی‌اش را جذب کردید که به مطلوب‌تان رسیدید و ربطی به امام حسین«ع» ندارد.می‌گویند از بچگی به ما این اعتقادات تحمیل شده. امام حسین برای مذهبی‌هاست با حجاب‌ها را دوست دارد و بی‌حجاب‌ها را نه! البته همه این‌ها حرف است برای کم‌رنگ کردن عشق امام حسین«ع»! من این حرف‌ها را قبول ندارم.»
میان حرف‌هایش خاطره اولین سفر کربلا یادش می‌آید. از اینکه هیچ‌جوره دلش نمی‌آمده برگرده و تکه‌های جانش را جا گذاشته در حرم. دلتنگی‌اش برای کربلا باعث می‌شود دختران انقلاب زودتر از آنچه که باید تحفه‌ای از کربلا برایش بیاورند. روسری‌ای متبرک به حرم امام حسین«ع». اشک سیل می‌شود در چشم‌هایش میان حرف‌ها و قول و قرارهایش یک جمله‌اش دلم را می‌لرزاند« باشه آقا اگه منو اینطوری بیشتر می‌پسندی باشه !»

با افتخار من هم این حجاب را نگه می‌دارم!

مراسم تمام می‌شود. مثل بسیاری از مهمانان، دست دو پسر کوچکش را می‌گیرد و عزم رفتن می‌کند. صدایش می‌کنم او هم از جنس همان مهمان‌های خاصی است که قرار است تحفه‌ای از کربلا به دست دختران کوچک تعزیه قسمت‌شان شود. می‌ایستد. از لحظه‌ای که آمد توجه‌ام را جلب کرد. رهگذر بودند و مقصدشان جای دیگری بود اما پسرش اصرار به ایستادن داشت.« مامان چند دقیقه اینجا باشیم. من می‌خوام نمایش امام حسین«ع» را ببینیم.» به حرف پسرش گوش داد مسیرش را تغییر داد و آمد پای تعزیه و حالا که می‌رود حال دیگری دارد. مخصوصا چشم‌هایش!
پای حرف‌هایش که می‌نشینم می‌گوید:«امام حسین واقعا کشتی نجات است و من این بارها تجربه‌اش کردم.» از تجربه‌اش چون شخصی‌ است نمی‌گوید اما برایم می‌گوید که لحظه شهادت حضرت رقیه«س» در نمایش این‌قدر دگرگونش کرده. « از خود خانم می‌خواهم که من را بابت همه‌چیز ببخشند. بابت همه کوتاهی‌هایم. دست پسرهایم را هم بگیرند و عاقبت به خیر کنند.»

اعتقاد دارد همه‌چیز دعوت است اینکه تا اینجا آمده و دلش این‌طور بی‌تاب شده را می‌گذارد به پای امام حسین«ع»، امام حسینی که دستش را گرفته تا قدم به قدم تا کشتی نجاتش هدایتش کند!

روسری متبرک را که برایش می‌آورند و سرش می‌کنند. حال چشم‌هایش بارانی‌تر می‌شود. میان گریه‌هایش می‌گوید:« من اعتقاد دارم همه‌چیز به دعوت است و من را امروز امام حسین«ع» دعوت کرد و تا اینجا کشاند. قبل از اینجا جایی بودم و تصمیمی گرفته بودم و شرط و شروط‌هایی بین من و آقا رد و بدل شد. حالا که حرف پسرم را گوش دادم و از این طرف آمدم. حس می‌کنم آقا مهر تاییدی زده به همه آن قول و قرار‌ها. با افتخار من هم این حجاب را نگه می‌دارم!»

منبع: https://www.yjc.ir/fa/amp/news/8531090

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.