به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی تربیت نسل حسینی و پرورش فرزندانی دوستدار اهلبیت (ع) یکی از مهمترین دغدغههای خانوادههایی است که ارادت خاصی به این خاندان دارند و میخواهند فرزندانی حسینی را به جامعه تحویل دهند. در این میان، برخی خانوادهها بسیار موفق عمل میکنند و خروجی آن نیز تربیت مبلغان ارزشمندی است که میتوانند برای جامعه مفید و مؤثر باشند. خانواده پناهیان از جمله خانوادههایی است که بهدرستی در این مسیر قدم گذاشته و وجود چهرههای سرشناس دینی از بطن این خانواده، تأییدکننده همین موضوع است. بهواقع نام خانوادگی پناهیان تنها بهواسطه حاجآقا پناهیان معروف شناخته نمیشود، بلکه چندین فرزند از این خانواده در خدمت اهلبیت(ع) هستند. از این میان، خانم «عصمت پناهیان» بهعنوان مبلغ و سخنران، بسیار شناختهشده هستند و بهواسطه سبک آموزشی خود، طرفداران بسیاری بهویژه در میان نسل جوان دارند. در این گفت و گوی خودمانی پناهیان از ارادت پدر خانواده به اهل بیت(ع) و برکت چای روضه خانگی شروع میکند تا به امروز و دغدغههایش برای احیای این روضهها میرسد و از ماجرای شنیدنی راه اندازی نخستین هیات دختران میگوید.
خانم پناهیان! مردم با حاجآقا پناهیان کاملاً آشنا هستند و بیشک برایشان جالب است که شما هم در همین زمینه فعالیت دارید. میخواهیم صحبتهایمان را با شناختی اولیه از خانواده شما آغاز کنیم. آیا در خانواده به غیر از شما دو نفر، افراد دیگری هم در این زمینه فعالیت دارند؟
ما در خانواده، ۱۴ فرزند (۹ دختر و ۵ پسر) هستیم که دوتا از برادرها ملبس هستند و سه تای دیگر هم علوم حوزوی خواندهاند. در میان دخترها هم علاوه بر بنده، سه خواهر دیگر توفیق خدمت به خدمت اهلبیت را دارند.
با توجه به ارادت بسیار خانواده شما به خاندان اهلبیت(ع)، کمی از سبک زندگی خانواده پناهیان و در رأس آن پدری که توانستهاند چنین فرزندانی را تربیت کنند، برایمان بگویید.
همه این ارادتها، به برکت توسل و اعتقاد راسخ و دقیقی است که مرحوم پدرمان به اهلبیت(ع) داشتند و همواره دقت میکردند که سیره اهلبیت(ع) را موبهمو در زندگیشان به کار ببندند و به مستحبات توجه ویژهای داشته باشند که همین موضوع نقش بسزایی در تربیت فرزندان داشت. همچنین ایشان مانند خودشان در خانههای مردم سخنرانی میکردند، امید بسیاری به آینده فرزندان داشتند و میگفتند من نان روضه به شما دادهام و این نان نمیگذارد شما بدعاقبت شوید.
پس پدرتان هم در این عرصه فعال بودند؟
ایشان روحانی و سخنران بودند. درواقع، آقاجان بنده، پدر و مادرشان را در نوزادی از دست دادند و در ۱۲ سالگی از تویسرکان به تهران آمدند تا کارگری کنند و زندگیشان را بچرخانند. ایشان علاقه خاصی به طلبگی داشتند؛ به این دلیل که گویا پدرشان هم در دوران حیات، دراصطلاح ملای روستا بودند و با سواد قرآنی خود، برای مردم نکات قرآنی میگفتند. خلاصه اینکه آقاجان ما روزی به مسجد و نزد آیتالله رشات میروند و از ایشان میخواهند که طلبگی کنند، اما آیتالله رشات به ایشان میگویند پدر و مادرشان را بیاورند و از آنجا که پدرم از گفتن اینکه پدر و مادر ندارند، خجالت میکشیدند، مسجد را ترک کرده و برای رسیدن به خواسته خود نذر کردند که ۴۰ شب بعد از ساعت کاری، پیاده از حسنآباد به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) بروند و تا صبح همانجا بمانند. آقاجان این کار را انجام میدهند تا اینکه شب چهلم خواب میبینند که به خواستهشان رسیدهاند. بعد از این خواب، خود آیتالله رشات به سراغ پدرم میآیند و مثل یک پدر از ایشان حمایت میکنند، تا اینکه آقاجان بتوانند طلبگی بخوانند و به هدفشان برسند.
نذر ایشان چقدر خوب مستجاب شد.
ایشان اعتقاد خاصی به نذرکردن داشتند. حتی برادرم علیرضا را نیز از امام رضا (ع) گرفتند. پدرم بعد از چند دختر، برای داشتن فرزند پسر نذر میکنند که درنهایت آقای پناهیان به دنیا میآیند. البته برادرم بیمار میشوند و پدرم دوباره نذر میکنند تا خداوند پسرشان را به ایشان ببخشد که این اتفاق میافتد و آن پسر میشود همان آقای پناهیانی که امروز میشناسید.
به همان بحث قبلی یعنی سبک زندگی خانواده پناهیان برگردیم. رابطه پدر شما با فرزندان چطور بود؟
رابطه آقاجان با فرزندان خوب و صمیمانه بود ایشان جایگاه ویژهای نزد فرزندان داشتند. نکته جالب اینکه ما بعد از فوت ایشان فهمیدیم هرکدام از دخترها خلوتی پیش پدرمان داشتهاند و پدرمان به هر دختری یک صفت دادهاند؛ مثلاً به من میگفتند آهوی زندگیام هستی و من فکر میکردم تنها برای من صفت گذاشتهاند، اما اینطور نبود. ایشان به سفارش اهلبیت(ع) در رفتار با دخترها بسیار حساس بودند و این توصیه را سرلوحه خود قرار میدادند. درمجموع رفتار پدر از ایشان برای ما وجودی ارزشمند و مقدس ساخته بود؛ بهطوریکه وقتی کاری را سفارش میکردند، یقین داشتیم که آن کار، باارزش و مهم است و باید از ایشان الگو بگیریم.
نظر ایشان درباره کار شما بهعنوان فعال دینی چه بود؟
ایشان همیشه میخواستند سخنرانی مرا گوش دهند، اما بنده، هم خجالت میکشیدم و هم میترسیدم؛ چون باید درس پس میدادم. درنهایت خودشان یکبار بدون اطلاع آمدند و پای سخنرانی من نشستند و البته خیلی راضی بودند و توصیه مهمی هم داشتند. ایشان به من گفتند این بیانی که دارید امانت همان ۴۰ شب است، پس بهدرستی از آن مراقبت کنید!
با توجه به آنچه که از سبک زندگیتان میگویید، آیا در خانه شما هیئت خانوادگی هم داشتید؟
ما هر پنجشنبه روضه خانگی داشتیم و پدرم چند خطیب دعوت میکردند. شاید گاهی مستمعان ۳، ۴ نفر بودند، اما ۳ سخنران همیشه حضور داشتند. آن زمان، ما بچه بودیم و برای آمدن خواهرهای بزرگتر هم اجباری نبود. پدرمان هیچوقت تکلیف نمیکردند که حتماً پای روضه باشید، اما میگفتند بیایید چای روضه را بخورید و تا وقتی همه چای روضه را نمیخوردیم، سماور را خاموش نمیکردند. ما همچنین در محرم، دهگی داشتیم و روز آخر هم آبگوشت درست میکردیم که صفای عجیب و غریبی داشت.
در حال حاضر هم هیئت خانوادگی دارید؟
بله خداوند این توفیق را به ما داده که نام هیئت در زندگیمان زیاد بیاید. انشاءالله که واقعاً هیئتی و اهل ولایت نیز باشیم. از آنجا که ما خانوادهای پرجمعیت داریم، بعد از فوت پدر ممکن بود میان خانوادهها جدایی بیفتد، اما با تدبیر برادرم، قرار شد ماهی یکبار هیئت خانوادگی بگیریم و همگی دور هم جمع شویم و هرکس که نذری دارد، بانی شود. پدرم همیشه میگفتند اگر نذر دارید در خانواده بدهید. ایشان کلاً به روابط خانوادگی تأکید داشتند و میگفتند به فامیل سر بزنید و از هم غافل نشوید.
اگرچه کرونا به تعطیلی یا کمرنگشدن روضههای خانگی منجر شده است، این روضهها چقدر اهمیت دارند و چقدر میتوانند فرزندان ما را با معارف و اهلبیت(ع)آشنا کنند؟
ارتباط مردم با اهلبیت(ع) به دو گونه سطحی و کلی است. متأسفانه برای اغلب مردم، محبت و دوستی اهلبیت(ع) تنها در طاقچه دلشان است؛ مثل آن عتیقههایی که در ویترین میچینیم و به آن افتخار میکنیم و گاهی نیز گرد و غباری از آن میگیریم، اما باید بدانیم که محبت اهلبیت(ع) با همه ارزشمندی، باید لحظه به لحظه در زندگی روزمره جریان بیابد و به زندگی نورانیت بدهد. یکی از فواید روضههای خانگی نیز همین است. اگر کسی زندگیاش به اهلبیت متصل شود، بیشک عزت مییابد و هیچگاه خواری نمیبیند. براساس روایات، خانهای که در آن روضه اهلبیت باشد، به عرش وصل میشود؛ پس ما باید روضه اهلبیت را حتی شده با یک پرچم، یک زیارت عاشورا و یک چای روضه به خانه بیاوریم. همچنین یکی از ویژگیهای خواری و ذلت، فقر و نداری است و فقر هم تنها به معنای نداشتن مال نیست؛ گاهی نداشتن نشاط، آرامش، صمیمت، محبت و… فقر است؛ پس اگر میخواهیم این فقرها را از زندگی خود دور کنیم، باید خودمان را به دستگاه امام حسین(ع) وصل کنیم که نظر الهی به آن میشود و سرانجام آن نظر الهی نیز عنایت به همه اعضای خانه است.
پس تأکید فراوانی به روضههای خانگی دارید.
از پیامبر اکرم (ص) درباره آیه «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه…» سؤال میکنند و پیامبر میفرمایند: وقتی چند نفر از مسلمین دور هم جمع شوند و ذکر خدا و ما اهلبیت را بگویند، بهسبب همین مجلس، حسنه دنیا به آنها داده میشود که حسنه آخرت را پشت سرش دارد؛ بنابراین انس با اهلبیت(ع) باید بیشتر و بیشتر در فرهنگ مردم جا بیفتد.
گویا مجالس خانگی خود شما هم سال گذشته با وجود شرایط کرونایی برقرار بود.
ما سال گذشته روضه را با کسانی که شرایطش را داشتند و فضایشان بزرگ بود، برگزار کردیم. بانیان از ۵، ۶ نفر دعوت میکردند و مجالس با رعایت تمام دستورالعملها برگزار میشد. همچنین برای اینکه بقیه هم بتوانند از مراسم استفاده کنند، سخنرانیها در خانههای بسیاری پخش میشد.
در ادامه میخواهیم از هیئت دختران برایمان بگویید و اینکه با چه هدفی چنین هیئتی را راهاندازی کردید؟
از آنجا که نوجوانان مهمترین دغدغه پدرها و مادرها هستند، باید به آنها اهمیت فراوانی داد. حدود ۸ سال پیش، در یکی از روضهها، بحثم تعامل با نوجوانان بود. به خانمها گفتم که آقا اباعبدالله وقتی میخواستند به سمت کربلا حرکت کنند، با خانواده راهی شدند؛ پس بدانید که عاشورا مختص به خانواده است. من از آنها خواستم سلام مرا به دخترانشان برسانند و از جانب من برای مراسم تاسوعا و عاشورا از آنها دعوت کنند. دفعه اول حدود ۲۰ دختر نوجوان آمدند و خیلی زیبا مرا همراهی کردند. بعد از آن نیز یکبار دیگر دختران را خواستم که آمدند، اما آخر جلسه دیدم که برخی بچهها با من ارتباط نگرفتند؛ بنابراین بلند شدم و برای خداحافظی با تکتک آنها، جلوی در رفتم و این بار خودم از دخترها برای جلسه بعد دعوت کردم. همین خداحافظی صمیمانه باعث شد تا دخترها هفته بعد بدون اجبار مادرها و با میل شخصی خودشان به جلسه بیایند. بهواقع حرفم این است که بچهها بیشتر از اینکه حرف ما را بشوند، رفتار ما را میبینند و ما باید طوری رفتار کنیم که بتوانیم اثرگذار باشیم.
هیئت دختران هم از همانجا شکل گرفت؟
بله از همان موقع پا گرفت و هنوز هم برقرار است؛ البته بنده در کنار هیئت، به دخترها مشاوره هم میدهم که خوشبختانه بچهها پذیرای من هستند و ارتباط برقرار میکنند. آنها حالا هیئت را برای خودشان میدانند و کارها را هم خودشان انجام میدهند. ما در هیئتهایمان دختران ۱۰ سال به بالا را داریم که جلسات بهصورت هفتگی و فقط ویژه دختران است، اما در هیئتهای محرم، مادرها هم حضور دارند که عقب مینشینند و دخترهایشان هم جلو. ما همچنین در هیئتهای محرم، فضایی حالت مهد داریم که البته امسال به حسینیه کودک تبدیل شده و بسیار ارزشمند است؛ زیرا به مادر در تربیت حسینی کودکان کمک میکند.
شما علاوه بر فعالیت در هیئت، در مدارس هم زیاد حضور پیدا میکردید و آنجا هم طرفداران زیادی داشتید.
من معتقدم اگر روح و روان ما ضربه خورده و شکافی داشته باشد، روح و روان بچهها، تنها یک غبار دارد و آینه دلشان با یک فوت رفع میشود. من سالهای سال است که با نوجوانان و جوانان کار میکنم و آنها سریع مطلب را میگیرند و مرا همراهی میکنند. بهواقع وقتی از زبان خود بچهها با آنها همراه میشوی، خیلی خوب نتیجه میگیری؛ به همین دلیل من هم این را در پیش گرفتهام. در اصل ما آمدهایم به مردم کمک کنیم نه اینکه به آنها نمره دهیم؛ بنابراین بهجای نمرهدادن به بچهها، باید یاورشان باشیم و از این راه، مسیر درست را به آنها نشان دهیم.
پدرمان در عرصه سیاست و دین فعال بودند
در خانواده پناهیان، انتقال نسل به نسل محبت اهلبیت(ع) و پایبندی به باورهای انقلابی کاملاً مشهود است و وجود پدر و پدربزرگی مبلغ دین به خودی این موضوع را تأیید میکند. خانم پناهیان درباره پدر خود میگوید: «پدرم هم روحانی بودند و هم سخنران؛ البته ایشان در زمینه سیاسی نیز فعال بودند و در برخی مأموریتهای محرمانه نیز بهعنوان نماینده امام(ره) حضور داشتند؛ بهطوریکه حضرت آقا پدر ما را با نام آقای غضنفری میشناختند و اتفاقاً خاطره جالبی هم از این موضوع داریم». ایشان ادامه میدهد: «روزی حضرت آقا به برادرم میگویند که میخواهم پدرتان را ببینم؛ بنابراین برادرم ایشان را نزد آقا میبرند و آقا که پدرم را میشناختهاند، با ایشان دیدهبوسی میکنند و سپس از برادرم میپرسند، پدرتان را نیاوردید؟ برادرم که متعجب شده بودند به آقا میگویند ایشان پدرم هستند! بهواقع این دیدار و این خاطره آنقدر برای پدرم شیرین بود که با خوشحالی هرچه تمام، آن را برایمان تعریف میکردند».
ثبت دیدگاه